گفت و گوی اختصاصی صندوق حمایت با پیشکسوت کشتی به مناسبت سال نو

اکبر حیدری: اولین عیدی را از پدرم گرفتم، 5 زار بود/ کسانی که توان مالی دارند به اطرافیان خود کمک کنند

اکبر حیدری پیشکسوت نام آشنای کشتی کشورمان و دارنده مدال المپیک 1964 است. پایگاه خبری صندوق حمایت از قهرمانان و پیشکسوتان ورزش کشور به مناسبت سال نو گفت و گویی داشته با این پیشکسوت ارزنده که در ادامه می خوانید.

 

خودتان را به طور کامل معرفی کنید؟

متولد 9 شهریور 1320 در تفرش هستم. در 2 سالگی با خانواده به تهران آمده و در بازارچه شاپور گذر قلی ساکن شدیم. در محله ما قهرمانانی چون ابراهیم سیف پور، عبدالله خدابنده، عباس زندی، غلام زندی و منصور سرداری زندگی می کردند که مدال های المپیک و جهان داشتند. هربار این قهرمانان از مسابقات برمی گشتند کوچه و خیابان را چراغانی می کردند و همین انگیزه من شد که کشتی گیر شوم. در کوچه و خیابان کشتی می گرفتم و همیشه زخمی بودم و لباس هایم پاره بود.

از همان دوران مدرسه، 3 ماه تابستان را مشغول کار بودم. بلال، چاقاله و هل گلاب می آوردم در محل می فروختم و خرج تحصیل خود را در می آوردم و کمک خرج خانه هم بودم. 15، 16 ساله که بودم سه ماه تابستان شاگرد یک کبابی شدم که صاحب آن یک پهلوانِ باستانی کار بود. او همیشه به من می گفت «تو حیفی در کوچه و خیابان کشتی نگیر». یادم است 3 تومان داد و من را در باشگاه فردوسی نام نویسی کرد. مربی آن باشگاه محمود ملاقاسمی بود. آنقدر از دیدن تشک ها و بچه ها که کشتی می گرفتند خوشحال بودم که همان روز اول شروع کردم به سر شاخ شدن با بچه ها. یکی از بچه ها را برده بودم روی پُل که آقای ملاقاسمی من را دید. مرا صدا زد و  به رئیس باشگاه گفت: «پول این بچه را بدهید برود، می زند دست و پای خودش را می شکند. »

چون از محیط باشگاه خوشم آمده بود، آنقدر بیرون باشگاه ایستادم تا آقای ملاقاسمی برود، بعد رفتم به مدیر باشگاه گفتم «من می خواهم کشتی بگیرم و کشتی را دوست دارم.» رئیس باشگاه گفت: «ما سه روز در هفته بدون مربی کار می کنیم. آن روزها بیا.» حدود 5، 6 ماه بدون مربی تمرین کردم. یک روز یکی از شاگردانِ خوبِ ملاقاسمی در باشگاه به من گفت «با من تمرین می کنی؟» تمرین خوبی با او داشتم بود. هنگامی که بلندش کرده بودم روی سرم تا زمین بزنمش، محمود ملاقاسمی را آن طرف تشک دیدم. فکر کردم این بار هم مثل قبل از باشگاه بیرون اندخته می شوم. صدایم زد و پرسید «کی آمدی باشگاه؟» گفتم:« 5، 6 ماه است می آیم.» گفت: «ندیدمت» گفتم: «من همانم که پولم را پس دادی» گفت: «آفرین این بار بیا سر تمرین خودم.»

این حرفش برای من مثل قهرمانی جهان بود. با شوق و ذوق بر سر تمرین ها می رفتم. اگر تمرین ساعت 5 بود من ساعت 3 به باشگاه می رفتم. شروع به تمرین جدی کردم و خیلی زود در مسابقات تهران در 52 کیلو قهرمان شدم. در آن زمان کشتی در 8 وزن بود و من در وزن اول کشتی می گرفتم.

 

از عناوین خود در میادین مختلف بگویید.

در المپیک 1964 در توکیو مدال برنز گرفتم، در جهانی 1965 منچستر چهارم جهان شدم و در بازی های آسیایی 1966 بانکوک مدال نقره کسب کردم. همچنین 5 مدال طلا در تورنمنت های مختلف بین المللی دارم از جمله جام های تفلیس، دانکلوف بلغارستان، جام ازمیر و اولین جام بین المللی تختی.

پس از دوران بازی حرفه ای، بعنوان مربی در کنار مرحوم سیروس پور در مسابقات جهانی لوزان سوئیس تیم ملی را هدایت کردم. 30 سال مدرس انستیتو کشتی بوده و در همه استان های کشور تدریس کرده ام. همچنین  بعنوان مدرس فیلا در 5 کشور حضور داشته و تدریس کرده ام. مربی تیم ارتش های جهان بودم که با این تیم، 5 دوره قهرمان مسابقات ارتش های جهان شدیم. نزدیک 12 سال سرمربی تیم پیشکسوتان کشور بودم و در طی  همه  این سال ها قهرمان جهان بودیم.

 شما همراه با مرحوم تختی در المپیک حضور داشتید، خاطره ای از وی به یاد دارید؟

ما آن زمان جوان تر بودیم و مرحوم تختی و برخی چون عزیز کیانی که وی هم از کشتی گیران خوب بود، از ما سابقه و تجربه بیشتری داشتند. خاطرات خوبی با آقای تختی در اردوها به یاد دارم. شادروان تختی انسان مومنی بود و بسیار برایش مهم بود که باعث آزار و رنجش دیگران نشود. وقتی صبح ها برای فرایض دینی بیدار می شد، سعی می کرد سر و صدایی ایجاد نکند که مزاحم دیگران شود. بسیار هم محترمانه با دیگران رفتار می کرد، یادم است هم دوره ای ها و دوستان عزیز کیانی، او را «عزیز غول» صدا می زدند؛ ولی آقای تختی «عزیزآقا غول» صدایش می زد. ما کوچکترها درس معرفت و ادب از وی می آموختیم.

 

از روزهای عید  در کودکی تان خاطره ای به یاد دارید؟

عیدها حال و هوای خاصی داشت. مردم پر از جنب و جوش بودند و رفت و آمد بسیار بود. فامیل به خانه هم می رفتند و خیلی خوش می گذشت. ما بچه ها روزشماری می کردیم برای عید تا لباس های نو بپوشیم و برویم در کوچه به دوستانمان نشان دهیم. البته همه خانواده ها توان این را نداشتند که هر سال برای بچه هایشان لباس نو بخرند. یادم است یک بار، یک خَیر قرار بود برای تعدادی از دانش آموزان مدرسه ما که توان مالی خوبی نداشتند لباس عید بخرد. آن سال من و تعدادی از بچه ها را از طرف مدرسه به بازار بردند برای اندازه گیری و دوخت لباس، هنوز آن خاطره برایم جذاب است.

 

از چه کسانی عیدی می گرفتید و اولین عیدی را از چه کسی گرفتید؟

ما بچه ها از عمو، دایی و عمه عیدی می گرفتیم. عیدی ها بستگی به توان مالی میزبان داشت. از 5 زار بود تا 2 زار و یک قران. برای سیزده بدر لااقل 10، 15 زار جمع کرده بودیم و وقتی بعد از عید می رفتیم مدرسه دست در جیبمان می کردیم و سکه ها را تکان می دادیم تا صدا بدهند. اولین عیدی را از پدرم که سید بود گرفتم، حدود 5 زار بود.

 

در سال نو چه آرزویی برای مردم کشورمان دارید.

مردم همیشه به من لطف داشته اند و در قلب من جای دارند. متاسفانه وضعیت معیشت کمی سخت شده است. بعنوان یک ورزشکار و پیشکسوت از آن ها که توان مالی خوبی دارند، درخواست می کنم اگر خانواده آبرومند در اطراف خود می شناسند که مشکل مالی دارد به هر شکلی به آن ها کمک برسانند. در سال جدید برای مردم کشورم سلامتی و خوشی آرزو می کنم.

 

 

خبرنگار: سمیه انصاری فر